معنی zittende
zittende
مسئول، نشستن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با zittende
mittente
mittente
فِرِستَندِه
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
zitternd
zitternd
بِه طُورِ لَرزان، لَرزیدَن، لَرزان، لَرزَنده
دیکشنری آلمانی به فارسی
zitten
zitten
صَندَلی گُذاشتَن، بَرایِ نِشَستَن، نِشَستَن
دیکشنری هلندی به فارسی