معنی zijn
zijn
بودن، هستند، او، مربوط به آن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با zijn
zien
zien
دیدَن، بَرایِ دیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
pijn
pijn
رَنج شَدید، دَرد، آسیب رِسانی
دیکشنری هلندی به فارسی
fijn
fijn
بِه طُورِ دَقیق، خوب
دیکشنری هلندی به فارسی
mijn
mijn
مَن، مال مَن
دیکشنری هلندی به فارسی
zin
zin
جُملِه
دیکشنری هلندی به فارسی