معنی zadelen
zadelen
زین گذاشتن، زین
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با zadelen
handelen
handelen
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنید، مُعامِلِه کَردَن، تَبادُل کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
hagelen
hagelen
باران تَگَرگ، تَگَرگ
دیکشنری هلندی به فارسی
panelen
panelen
صَفحِه بَندی کَردَن، پانِل ها
دیکشنری هلندی به فارسی
panelen
panelen
صَفحِه بَندی کَردَن، تابلوسازی
دیکشنری آلمانی به فارسی
naderen
naderen
دَر حالِ نَزدیک شُدَن، نَزدیک شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tadeln
tadeln
اِنتِقاد کَردَن، سَرزَنِش کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
radeln
radeln
چَرخاندَن، چَرخِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
delen
delen
تَقسیم کَردَن، بَرایِ بِه اِشتِراک گُذاشتَن
دیکشنری هلندی به فارسی