معنی wurgen
wurgen
خفه کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با wurgen
Burden
Burden
بار سَنگین کَردَن، بار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bergen
bergen
نَجَات دادَن، بِهبود مِی یابَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
Kurven
Kurven
مُنحَنی ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
urgent
urgent
تَاکید شُدِه، فُوری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
wuiven
wuiven
صِدا زَدَن، مُوج
دیکشنری هلندی به فارسی
worden
worden
شُدَن، تَبدیل شَوَد
دیکشنری هلندی به فارسی
wiegen
wiegen
آرامِش دادَن، گَهوَارِه
دیکشنری هلندی به فارسی
werpen
werpen
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
werken
werken
کار کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی