معنی wig
wig
به صورت مثلّثی پر کردن، گوه
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با wig
ewig
ewig
اَبَدی، بَرایِ هَمیشِه، تا اَبَد، جاویدان
دیکشنری آلمانی به فارسی
Rig
Rig
دَستکاری کَردَن، دَکَل
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wit
wit
سِفید
دیکشنری هلندی به فارسی
wil
wil
اِرادِه، مِی خوٰاهَم
دیکشنری هلندی به فارسی
weg
weg
راه، دور
دیکشنری هلندی به فارسی
Big
Big
بُزُرگ
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dig
Dig
کَندَن، حَفّاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
wigo
wigo
دامَنِه
دیکشنری سواحیلی به فارسی