معنی vermoeid
vermoeid
با بی حوصلگی، خسته
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با vermoeid
vermoeiend
vermoeiend
پُرزَحمَت، خَستِه کُنَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
vermoeien
vermoeien
خَستِه کَردَن، تایِر
دیکشنری هلندی به فارسی
vermeend
vermeend
اِدِّعا شُدِه، اِدِّعا شُدِه اَست
دیکشنری هلندی به فارسی
onvermoeid
onvermoeid
خَستِگی ناپَذیر
دیکشنری هلندی به فارسی
overmoed
overmoed
اِعتِماد بِه نَفس بیش اَز حَد
دیکشنری هلندی به فارسی
verleid
verleid
وَسوَسِه شُدِه، اِغوا کَرد
دیکشنری هلندی به فارسی
vermomd
vermomd
بِه شِکلِ پِنهانی، مُبَدِّل شُدِه
دیکشنری هلندی به فارسی