معنی verdragen
verdragen
تحمّل کردن، گیتی، معاهدات
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با verdragen
vertragen
vertragen
تَعویق اَنداختَن، کُند کَردَن، عَقَب اُفتادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
overdragen
overdragen
اِنتِقال دادَن، اِنتِقال
دیکشنری هلندی به فارسی
voordragen
voordragen
اَز بَر خوٰاندَن، نامزَد کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verslagen
verslagen
شِکَست خُوردِه، شِکَست خُورد
دیکشنری هلندی به فارسی
verdringen
verdringen
جایگُزین کَردَن، سَرکوب کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
verdreven
verdreven
بی خانِمان، اِخراج کَرد
دیکشنری هلندی به فارسی
verdraaien
verdraaien
تَحرِیف کَردَن، پیچ و تاب
دیکشنری هلندی به فارسی
overdrager
overdrager
اِنتِقال دَهَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی
verdrehen
verdrehen
چَرخاندَن، پیچ و تاب
دیکشنری آلمانی به فارسی