معنی veinzen
veinzen
تظاهر کردن، متلاشی کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با veinzen
einzeln
einzeln
تَنها، بِه صورَتِ جُداگانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
peinzend
peinzend
با تَفَکُّر، مُتِفَکِّر
دیکشنری هلندی به فارسی
vinden
vinden
یافتَن، پِیدا کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
veilen
veilen
حَراج کَردَن، حَراج
دیکشنری هلندی به فارسی
Weinen
Weinen
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
weinen
weinen
گِریِه کَردَن، گِریِه کُن
دیکشنری آلمانی به فارسی
reizen
reizen
عَمَل کَردَن، بَرایِ سَفَر، سَفَر کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی