معنی stamelen
stamelen
گلوگیر صحبت کردن، لکنت زبان
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با stamelen
stapelen
stapelen
پُشتِه کَردَن، پُشتِه
دیکشنری هلندی به فارسی
stampfen
stampfen
مُحکَم قَدَم زَدَن، پا زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
stempelen
stempelen
مُهر زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
stapeln
stapeln
اَنباشتِه کَردَن، پُشتِه، پُشتِه کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
stampen
stampen
مُحکَم قَدَم زَدَن، پا زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
stelen
stelen
دُزدیدَن، دُزدی کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
stalen
stalen
با ویژِگی های فولادی، فولاد
دیکشنری هلندی به فارسی