معنی spuiten
spuiten
جوشیدن، سرپیچ کردن، فشاردادن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با spuiten
sluiten
sluiten
بَستَن
دیکشنری هلندی به فارسی
spuitend
spuitend
فَوَران، دَمیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
soutien
soutien
پُشتیبانی گَری، پُشتیبانی می کُنَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
speisen
speisen
شام خُوردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
spucken
spucken
تُف اَنداختَن، تُف
دیکشنری آلمانی به فارسی
spritzen
spritzen
پاشیدَن، سَرپیچ کَردَن، غُرغُر کَردَن، فِشاردادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
sprinten
sprinten
بِه سُرعَت دَویدَن، دُویِ سُرعَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
spotten
spotten
مَسخَرِه کَردَن، تَمَسخُر
دیکشنری آلمانی به فارسی
fluiten
fluiten
سوت زَدَن، فُلوت ها
دیکشنری هلندی به فارسی