معنی sproeien
sproeien
پاشیدن، سمپاشی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با sproeien
sprießen
sprießen
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
spreizen
spreizen
سَوار شُدَن دُو طَرَفه، گُستَرِش
دیکشنری آلمانی به فارسی
oproepen
oproepen
بَراَنگیختَن، دَعوَت بِه اِقدام، اِحضار کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
strooien
strooien
پاشیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
spreiden
spreiden
سَوار شُدَن دُو طَرَفه، گُستَرِش
دیکشنری هلندی به فارسی
groeien
groeien
رُشد کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
proeven
proeven
چِشیدَن، نِمونِه ها
دیکشنری هلندی به فارسی
snoeien
snoeien
حَذف کَردَن، هَرَس کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
spreken
spreken
صُحبَت کَردَن، صُحبَت کُنید، حَرف زَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی