معنی springen
springen
پرش کردن، پرش، پریدن، جهش کردن، جست و خیز کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با springen
springen
springen
پَرِش کَردَن، پَرِش، جَست و خیز کَردَن، جَهش کَردَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
sprinten
sprinten
بِه سُرعَت دَویدَن، دُویِ سُرعَت
دیکشنری آلمانی به فارسی
springend
springend
پَرِش، پَریدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
sprinten
sprinten
بِه سُرعَت دَویدَن، دُویِ سُرعَت
دیکشنری هلندی به فارسی
sprinter
sprinter
بِه سُرعَت دَویدَن، دَوَندِه سُرعَت
دیکشنری فرانسوی به فارسی
spritzen
spritzen
پاشیدَن، سَرپیچ کَردَن، غُرغُر کَردَن، فِشاردادَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
sprießen
sprießen
روییدَن، جَوانِه زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
inspringen
inspringen
فُرورَفتِگی ایجاد کَردَن، تورَفتِگی
دیکشنری هلندی به فارسی
omringen
omringen
اِحاطِه کَردَن، را اِحاطِه کُنَند
دیکشنری هلندی به فارسی