معنی schroeven
schroeven
پیچاندن، پیچ ها
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با schroeven
schrokken
schrokken
بَلعیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
schrobben
schrobben
پاک کَردَن، اِستِیک
دیکشنری هلندی به فارسی
schrijven
schrijven
نِوِشتَن، بَرایِ نِوِشتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
schreien
schreien
جیغ زَدَن، فَریاد زَدَن، داد زَدَن، غُرّیدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی