معنی schommelend
schommelend
چرخان، تکان دادن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با schommelend
schommelen
schommelen
سَنگین کَردَن، تِکان دادَن، تِلو تِلو خُوردَن
دیکشنری هلندی به فارسی