معنی routinematig
routinematig
روتینی، روال، به طور منظّم
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با routinematig
routinemäßig
routinemäßig
بِه طُورِ مُنَظَّم، رِوال، روتینی
دیکشنری آلمانی به فارسی