معنی rotten
rotten
گندیدن، پوسیدگی، در حال فساد
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با rotten
Rotten
Rotten
گَندیدِه، پوسیدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
routen
routen
مَسیر دادَن، مَسیرها
دیکشنری آلمانی به فارسی
rosten
rosten
زَنگ زَدَن، کَباب
دیکشنری آلمانی به فارسی
retten
retten
نَجَات دادَن، ذَخیرِه کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
rottend
rottend
بِه طُورِ گَندیدِه، پوسیدِه شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
frotter
frotter
پاک کَردَن، مالیدَن، سَر بِه سینِه زَدَن، مالِش دادَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
router
router
مَسیر دادَن، رُوتِر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Written
Written
نِوِشتِه شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
bitten
bitten
دَرخوٰاست کَردَن، بِپُرسید
دیکشنری آلمانی به فارسی