معنی rossig
rossig
سرخ و قرمز، مایل به قرمز
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با rossig
rostig
rostig
زَنگ زَدِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
rissig
rissig
تَرَک خُوردِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
rosig
rosig
با طَراوَت، گُلگون، صورَتی
دیکشنری آلمانی به فارسی
grossir
grossir
چاق شُدَن، بُزُرگتَر شَوَد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
rassis
rassis
کُهنِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
frostig
frostig
سَرد، یَخ زَدِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
bissig
bissig
بِه طُورِ زَنَندِه، تُند، زَنَندِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
lässig
lässig
غیرِرَسمی، گاه بِه گاه
دیکشنری آلمانی به فارسی
tossir
tossir
سُرفِه کَردَن، سُرفِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی