معنی rommelig
rommelig
شلوغ، آشفته، نامرتّب، به طور نامرتّب، ژولیده، پراکنده
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با rommelig
pummelig
pummelig
چاق و چِلِّه، چاق
دیکشنری آلمانی به فارسی
rommelen
rommelen
آشُفتِگی ایجاد کَردَن، بِه هَم ریختَن، غُرِّش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
rommel
rommel
آشوب، آشغال، آشوبی بودَن، بی اَرزِش
دیکشنری هلندی به فارسی