reorganisieren reorganisieren سازماندِهی مُجَدَّد کَردَن، سازماندِهی مُجَدَّد دیکشنری آلمانی به فارسی
organiseren organiseren تَرتِیب دادَن، بَرایِ سازماندِهی، سَر و سامان کَردَن، سازماندِهی کَردَن دیکشنری هلندی به فارسی