معنی remming
remming
بازداری، مهار
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با remming
Hemmung
Hemmung
بازداری، مَهار
دیکشنری آلمانی به فارسی
Seeming
Seeming
ظاهِری، بِه نَظَر رِسیدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ramping
ramping
لاغَر، باریک
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
Beaming
Beaming
خُوشحال، پَرتو اَفکَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dreaming
Dreaming
خواب دیدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Humming
Humming
زِمزِمِه کُنَندِه، زِمزِمِه کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
kromming
kromming
کَجی، اِنحِنا
دیکشنری هلندی به فارسی
redding
redding
نَجَات
دیکشنری هلندی به فارسی
remmen
remmen
تُرمُز کَردَن، تُرمُزها، مَحدود کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی