معنی overmaking
overmaking
حواله، انتقال
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با overmaking
vermaling
vermaling
خُردایِش، سَنگ زَنی
دیکشنری هلندی به فارسی
vermaning
vermaning
تَذَکُّر، پَند
دیکشنری هلندی به فارسی
overmatig
overmatig
زیادی، بیش اَز حَد، بِه طُورِ فَزایَندِه
دیکشنری هلندی به فارسی