معنی overal
overal
در همه جا، همه جا
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با overal
operar
operar
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Several
Several
چَند، چَندِین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
verbal
verbal
زَبانی، کَلامی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
verbal
verbal
زَبانی، کَلامی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
verbal
verbal
زَبانی، کَلامی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
operar
operar
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری پرتغالی به فارسی
verbal
verbal
زَبانی، کَلامی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
verval
verval
زَوال، پوسیدِگی، ویرانی
دیکشنری هلندی به فارسی
Overall
Overall
کُلّی، بِه طُورِ کُلّی
دیکشنری انگلیسی به فارسی