معنی organisch
organisch
به طور ارگانیک، ارگانیک
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با organisch
organisch
organisch
بِه طُورِ اُرگانیک، اُرگانیک
دیکشنری آلمانی به فارسی
anorganisch
anorganisch
غِیرِآلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
organista
organista
اُرگ نَواز، اُرگانیست
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
organiste
organiste
اُرگ نَواز، اُرگانیست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
organiser
organiser
سَر و سامان کَردَن، سازماندِهی، سازماندِهی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
organista
organista
اُرگ نَواز، اُرگانیک
دیکشنری لهستانی به فارسی
organista
organista
اُرگ نَواز، اُرگانیست
دیکشنری پرتغالی به فارسی
ozeanisch
ozeanisch
اُقیانوسی
دیکشنری آلمانی به فارسی
unorganisch
unorganisch
بِه طُورِ غِیرِآلی، غِیرِآلی
دیکشنری آلمانی به فارسی