معنی opstellen
opstellen
پیش نویس کردن، فرموله کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با opstellen
instellen
instellen
تَنظِیم کَردَن، مَجموعِه
دیکشنری هلندی به فارسی
opzwellen
opzwellen
نَفخ کَردَن، مُتِوَرِّم شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
ontstellen
ontstellen
غَمگین کَردَن، ناراحَتی
دیکشنری هلندی به فارسی
umstellen
umstellen
دُوبارِه مُرَتَّب کَردَن، تَغییر دَهید
دیکشنری آلمانی به فارسی
stellen
stellen
قَرار دادَن، مَحَل
دیکشنری آلمانی به فارسی