معنی oplossen
oplossen
عیب یابی کردن، حل کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با oplossen
oplossing
oplossing
اِنحِلال، راهِ حَلّ
دیکشنری هلندی به فارسی
oplopen
oplopen
تَحَمُّل کَردَن، بالا آمَدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
lossen
lossen
تَخلِیَه کَردَن، تَخلِیَه، بارگیری را مُتِوَقِّف کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی