معنی operatief
operatief
به طور عملیّاتی، عامل
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با operatief
operatie
operatie
عَمَلیّات
دیکشنری هلندی به فارسی
operativo
operativo
عَمَلیّاتی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
imperatief
imperatief
اَمری، ضَروری
دیکشنری هلندی به فارسی
coöperatief
coöperatief
هَمکاری، تَعاوُنی، بِه طُورِ تَعاوُنی
دیکشنری هلندی به فارسی
operativo
operativo
عَمَلیّاتی، عامِل
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
operatico
operatico
اُپِرایی، عَمَلیّاتی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
operatik
operatik
اُپِرایی، عَمَلیّاتی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
operativ
operativ
بِه طُورِ عَمَلیّاتی، عَمَلیّاتی
دیکشنری آلمانی به فارسی
operatic
operatic
اُپِرایی، اُپِرا
دیکشنری سواحیلی به فارسی