معنی openen
openen
باز کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با openen
dienen
dienen
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
Opened
Opened
باز شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
spenden
spenden
اِهدا کَردَن، اِهدا کُنَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
opgeven
opgeven
رَها کَردَن، گُزارِش کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
opening
opening
آغاز، باز کَردَن، باز شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
opnemen
opnemen
شامِل کَردَن، بَرایِ عَقَب نِشینی، ثَبت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
ordenen
ordenen
تَرتِیب دادَن، سازماندِهی، رَد شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
oefenen
oefenen
تَمرین کَردَن، بَرایِ تَمرین
دیکشنری هلندی به فارسی
dienen
dienen
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی