معنی ontdoen
ontdoen
خلع کردن، خلاص شدن از شر
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با ontdoen
ontlopen
ontlopen
فَرار کَردَن، اِجتِناب کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
ontdooien
ontdooien
یَخ زُدایی کَردَن، یَخ زُدایی
دیکشنری هلندی به فارسی