معنی onpraktisch
onpraktisch
غیرعملی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با onpraktisch
unpraktisch
unpraktisch
بِه طُورِ غِیرِعَمَلی، غِیرِ عَمَلی
دیکشنری آلمانی به فارسی
praktisch
praktisch
بِه طُورِ عَمَلی، عَمَلی
دیکشنری هلندی به فارسی
praktisch
praktisch
بِه طُورِ عَمَلی، عَمَلی، تقریباً، دَست ساز
دیکشنری آلمانی به فارسی