معنی onbeholpen
onbeholpen
به طور ناتوان، دست و پا چلفتی، به طور سنگین و کند
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با onbeholpen
unbeholfen
unbeholfen
با حالَتی ناخُوشایَند، ناجور، بی کُمَک، بی نَظم
دیکشنری آلمانی به فارسی