معنی luiden
luiden
زنگ زدن، حلقه
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با luiden
leiden
leiden
رَنج بُردَن، رَنج می بَرَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
leiden
leiden
راهنَمایی کَردَن، رَهبَری کَردَن، هِدایَت کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
guider
guider
راهنَمایی کَردَن، بَرایِ راهنَمایی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fluide
fluide
رَوان، مایِع
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Burden
Burden
بار سَنگین کَردَن، بار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
lucide
lucide
آرام و مَنطِقی، شَفّاف
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fluidez
fluidez
سَیّالِیَت، رَوانی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
landen
landen
بِه طُورِ عُمومی سَفَر کَردَن، زَمین، فُرود آمَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
Sudden
Sudden
ناگَهانی
دیکشنری انگلیسی به فارسی