معنی leven
leven
زندگی، زندگی کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با leven
lever
lever
بالا بُردَن، بالابَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Seven
Seven
هَفت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
leben
leben
زِندِگی کَردَن، زِندِگی
دیکشنری آلمانی به فارسی
zeven
zeven
اَلَک کَردَن، هَفت
دیکشنری هلندی به فارسی
weven
weven
پارچِه کَردَن، بافتَن، بافیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
legen
legen
قَرار دادَن، مَحَل، گُذاشتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
lesen
lesen
خوٰاندَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
beven
beven
لَرزِش، لَرزیدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
geven
geven
دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی