معنی leggen
leggen
گذاشتن، قرار دادن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با leggen
zeggen
zeggen
گُفتَن، بِگو
دیکشنری هلندی به فارسی
loggen
loggen
ثَبت کَردَن، وُرُود بِه سیستِم
دیکشنری هلندی به فارسی
leugen
leugen
دُروغ
دیکشنری هلندی به فارسی
legen
legen
قَرار دادَن، مَحَل، گُذاشتَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
legge
legge
قانون
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
legen
legen
خالی کَردَن، خالی
دیکشنری هلندی به فارسی
bergen
bergen
نَجَات دادَن، بِهبود مِی یابَند
دیکشنری آلمانی به فارسی
joggen
joggen
دَویدَن آرام، دَویدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
segmen
segmen
بَخش
دیکشنری اندونزیایی به فارسی