معنی kritisch
kritisch
انتقادی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با kritisch
kritisch
kritisch
بُحرانی، اِنتِقادی
دیکشنری آلمانی به فارسی
akribisch
akribisch
دَقیق، با دِقَّت، دَقیق و موشِکاف
دیکشنری آلمانی به فارسی
klinisch
klinisch
بِه طُورِ بالینی، بالینی، کِلینیکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
kryptisch
kryptisch
رَمزی، مَرموز، مُبهَم
دیکشنری آلمانی به فارسی
klinisch
klinisch
کِلینیکی، بالینی، بِه طُورِ بالینی
دیکشنری هلندی به فارسی
ritmisch
ritmisch
مَوزون، ریتمیک، بِه طُورِ ریتمیک
دیکشنری هلندی به فارسی
kritis
kritis
بُحرانی، اِنتِقادی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
kitsch
kitsch
کَرَنس
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kitsch
kitsch
کَرَنس
دیکشنری ایتالیایی به فارسی