معنی kokend
- kokend
- جوشان، در حال جوشیدن، سوزان
واژههای مرتبط با kokend
koken
- koken
- جوش آوَردَن، بَرایِ پُختَن، پُختَن، خَشمگین شُدَن
hockend
- hockend
- چُمباتمِه زَدَن، خَمیدِه شُدَن
kokett
- kokett
- بِه طُورِ عِشوِه گَری، مُعاشِقِه، بِه طُورِ فَریبَندِه، دِل بَرانِه، عِشوِه ای
kochend
- kochend
- جوشان، دَر حالِ جوشیدَن
zoekend
- zoekend
- جُستُجوگَر، جُستُجو، با دِقَّت جُستِجوگَرانه
tobend
- tobend
- بِه طُورِ خَشمگینانِه، خَشمگین
bekend
- bekend
- مَعلوم، شِناختِه شُدِه اَست
erkend
- erkend
- پَذیرُفتِه شُدِه، شِناختِه شُدِه اَست، شِناختِه شُدِه
krakend
- krakend
- خَرَاب، جیرجیر زَدَن، خَش خَش کُنَندِه، خَش خَش دار