معنی klinisch
klinisch
کلینیکی، بالینی، به طور بالینی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با klinisch
klinisch
klinisch
بِه طُورِ بالینی، بالینی، کِلینیکی
دیکشنری آلمانی به فارسی
kritisch
kritisch
بُحرانی، اِنتِقادی
دیکشنری آلمانی به فارسی
kindisch
kindisch
با لوس بازی، کودَکانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
kritisch
kritisch
اِنتِقادی
دیکشنری هلندی به فارسی
klinis
klinis
کِلینیکی، بالینی
دیکشنری اندونزیایی به فارسی