معنی kietelen
kietelen
قلقلک کردن، قلقلک دادن، قلقلک کننده، حسّاس به قلقلک
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با kietelen
wiebelen
wiebelen
حَرَکَت دادَن، تِکان دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
tintelen
tintelen
سوزِش داشتَن، سوزَن سوزَن شُدَن
دیکشنری هلندی به فارسی
kantelen
kantelen
تَمَایُل داشتَن، کَج کَردَن، شیب داشتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
titelen
titelen
حَق دادَن، عُنوان، عُنوان دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
ketenen
ketenen
زَنجیر کَردَن، زَنجیر
دیکشنری هلندی به فارسی