معنی inwoner
inwoner
ساکن، مقیم
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با inwoner
inonder
inonder
سِیلاب آوَردَن، سیل، غَرق کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
innover
innover
نُوآوَری کَردَن، نُوآوَری
دیکشنری فرانسوی به فارسی
imponer
imponer
اِجرایِ قانون کَردَن، تَحمیل کُنَند، تَحمیل کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
bewoner
bewoner
ساکِن، مُقیم
دیکشنری هلندی به فارسی
insone
insone
بی خواب، بی خوٰابی
دیکشنری پرتغالی به فارسی