معنی inwisselen
inwisselen
خریداری کردن، بازخرید
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با inwisselen
afwisselen
afwisselen
جایگُزین کَردَن، مُتِناوِب، مُتِناوِب قَرار دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
uitwisselen
uitwisselen
مُبادِلِه کَردَن، مُبادِلِه
دیکشنری هلندی به فارسی
inwikkelen
inwikkelen
دَر بَر گِرِفتَن، بَستِه بَندی کُنید، بَستَن
دیکشنری هلندی به فارسی