معنی installatie
installatie
نصب
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با installatie
installation
installation
نَصب، تَسهِیلات
دیکشنری فرانسوی به فارسی
installare
installare
نَصب کَردَن، نَصب کُنید
دیکشنری ایتالیایی به فارسی