معنی inperken
inperken
محدود کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با inperken
inbreken
inbreken
دُزدی کَردَن، شِکَستَن
دیکشنری هلندی به فارسی
inpakken
inpakken
جَعبِه کَردَن، بَستِه بَندی، بَستِه بَندی کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
beperken
beperken
مَجبور کَردَن، مَحدود کَردَن، کاهِش دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی