معنی injectie
injectie
تزریق
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با injectie
infectie
infectie
عُفونَت
دیکشنری هلندی به فارسی
injection
injection
تَزرِیق
دیکشنری فرانسوی به فارسی
injecter
injecter
تَزرِیق کَردَن، تَزرِیق کُنید
دیکشنری فرانسوی به فارسی
inductie
inductie
اِستِقراء، اِلقاء
دیکشنری هلندی به فارسی
intentie
intentie
قَصد
دیکشنری هلندی به فارسی
inspectie
inspectie
بازرَسی
دیکشنری هلندی به فارسی