معنی indienen
indienen
ارسال کردن، ارسال کنید
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با indienen
indigner
indigner
خَشمگین کَردَن، خَشم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
indiening
indiening
تَسلِیم
دیکشنری هلندی به فارسی
bedienen
bedienen
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنَند
دیکشنری هلندی به فارسی
indigne
indigne
بی اِحتِرام، بی لِیاقَت، ناشایِستِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
dienen
dienen
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
dienen
dienen
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی