معنی imposant
imposant
غول مانند، تحمیل کننده، تأثیرگذار
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با imposant
imposant
imposant
بِه طورِ تَأثیرگُذار، چِشمگیر، تَأثِیرگُذار
دیکشنری آلمانی به فارسی
imposant
imposant
تَأثِیرگُذار، تَحمیل کُنَندِه، غول مانَند
دیکشنری فرانسوی به فارسی
important
important
مُهِمّ، مُهِمّ اَست
دیکشنری فرانسوی به فارسی
reposant
reposant
آرامِش بَخش
دیکشنری فرانسوی به فارسی
déposant
déposant
سِپُردِه گُذار، مُتِقاضی
دیکشنری فرانسوی به فارسی
composant
composant
جُزء
دیکشنری فرانسوی به فارسی
exposant
exposant
مِقیاس گُذار، تَوَان، نَمایِشگَر
دیکشنری فرانسوی به فارسی
exposant
exposant
نَمایِشگَر، غُرفِه دار
دیکشنری هلندی به فارسی
deposant
deposant
سِپُردِه گُذار
دیکشنری هلندی به فارسی