معنی impliceren
impliceren
دست داشتن در، دلالت کند، اشاره کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با impliceren
implizieren
implizieren
اِشارِه کَردَن، دِلالَت کُند
دیکشنری آلمانی به فارسی
dupliceren
dupliceren
تَکثِیر کَردَن، تِکرَاری
دیکشنری هلندی به فارسی
compliceren
compliceren
مُشکِل کَردَن، پیچیدِه کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
repliceren
repliceren
تَکثِیر کَردَن، تِکرَار کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
implicare
implicare
اِشارِه کَردَن، دِلالَت کُند، دَست داشتَن دَر
دیکشنری ایتالیایی به فارسی