معنی federatie
federatie
اتّحادیه، فدراسیون
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با federatie
federalnie
federalnie
بِه طُورِ فِدِرالی، بِه صورَتِ فِرِشتِه ای
دیکشنری لهستانی به فارسی
generatie
generatie
نَسل
دیکشنری هلندی به فارسی
federasi
federasi
فِدِراسیون
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
federare
federare
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
federale
federale
فِدِرال
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
Federate
Federate
مُتَّحِد کَردَن، فِدِراسیون
دیکشنری انگلیسی به فارسی