معنی experimenteel
experimenteel
به طور تجربی، تجربی، آزمایشی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با experimenteel
experimentell
experimentell
آزمایِشی، تَجرُبِی، بِه طُورِ تَجرُبِی
دیکشنری آلمانی به فارسی
experimenteren
experimenteren
آزمایِش کَردَن، آزمایِش
دیکشنری هلندی به فارسی
experimental
experimental
آزمایِشی، تَجرُبِی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
experimental
experimental
آزمایِشی، تَجرُبِی
دیکشنری پرتغالی به فارسی