معنی donzig
donzig
پرزدار، کرکی
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با donzig
einzig
einzig
تَنها، فَقَط
دیکشنری آلمانی به فارسی
dornig
dornig
بِه طُورِ خاردار، خاردار
دیکشنری آلمانی به فارسی
zonnig
zonnig
خُورشیدی، آفتابی
دیکشنری هلندی به فارسی
zondig
zondig
گُناه آلود، گُناهکار، گُناه آمیز
دیکشنری هلندی به فارسی
ronzio
ronzio
وِزوِز کَردَن، وِزوِز
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
sonnig
sonnig
آفتابی
دیکشنری آلمانی به فارسی
winzig
winzig
خیلی کوچَک، کوچَک، ریز، ناچیز
دیکشنری آلمانی به فارسی
ranzig
ranzig
تُرش، فاسِد
دیکشنری آلمانی به فارسی
ranzig
ranzig
تُرش، فاسِد، کُهنِه
دیکشنری هلندی به فارسی