معنی doen
doen
انجام دادن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با doen
doer
doer
دَرد کَردَن، صَدَمِه دیدِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
doven
doven
خاموش کَردَن، ناشِنَوا
دیکشنری هلندی به فارسی
dopen
dopen
مَسیحی کَردَن، غُسلِ تَعمید دادَن، تَعمِید دادَن
دیکشنری هلندی به فارسی
doel
doel
هَدَف
دیکشنری هلندی به فارسی
doden
doden
با ضَربِه کُشتَن، کُشتَن
دیکشنری هلندی به فارسی
don
don
اِستِعداد، دان، اِهدا
دیکشنری فرانسوی به فارسی