معنی dienst
dienst
خدمت، استخدام کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
واژههای مرتبط با dienst
Dienst
Dienst
خِدمَت، خِدمات
دیکشنری آلمانی به فارسی
dienen
dienen
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
dreist
dreist
بِه طُورِ فَریبَندِه، بی پَروا، بی اَدَب، بی شَرم
دیکشنری آلمانی به فارسی
dienen
dienen
خِدمَت کَردَن، خِدمَت کُنید
دیکشنری هلندی به فارسی
denso
denso
مُتِراکِم
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
dense
dense
مُتِراکِم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
diese
diese
اینها، این
دیکشنری آلمانی به فارسی
denso
denso
مُتِراکِم
دیکشنری پرتغالی به فارسی
denso
denso
مُتِراکِم
دیکشنری ایتالیایی به فارسی